کد مطلب: ۲۹۵۲
تعداد بازدید: ۱۰۴۸
تاریخ انتشار : ۲۵ تير ۱۳۹۸ - ۱۲:۳۵
معارف دین| ۱۲
شرایط امامت مخصوصاً عصمت، شرایطی است که غیر از خدا و بندگان مخلص او که علمشان به منبع وحی و افاضه الهی اتّصال و ارتباط دارد، کسی عالم به آن نیست؛ از این‌ جهت امام و خلیفه و پیشوای جامعه را فقط خدا باید معرّفی کند که همه را می‌شناسد و همه ‌چیز را می‌داند و چیزی از نظر علم او پنهان نیست.
10- امامت به انتصاب است یا انتخاب؟ چرا امامان بعد از حضرت ابی‌عبدالله الحسین(ع) از اولاد آن حضرت برگزیده شدند و از فرزندان حضرت امام حسن مجتبی(ع) کسی به این مقام رفیع برگزیده نشد؟ و آیا اگر از حضرت زهرا(س) پسری دیگر باقی می‌ماند به امامت نمی‌رسید؟ 
متأسّفانه کثرت مشاغل فرصت این که به ‌طور جامع و به‌ تفصیل پاسخ عرض شود نیست ولی به ‌طور تقریباً مختصر و علی العجاله جواب عرض می‌شود، امید است که به حول و قوّه الهی کافی و وافی باشد.
امامت، مثل نبوّت و رسالت منصبی است الهی که خداوند متعال افرادی را که لایق و شایسته و واجد شرایط لازم باشند به آن برمی‌گزیند.
شرایط امامت مخصوصاً عصمت، شرایطی است که غیر از خدا و بندگان مخلص او که علمشان به منبع وحی و افاضه الهی اتّصال و ارتباط دارد، کسی عالم به آن نیست؛ از این‌ جهت امام و خلیفه و پیشوای جامعه را فقط خدا باید معرّفی کند که همه را می‌شناسد و همه ‌چیز را می‌داند و چیزی از نظر علم او پنهان نیست. از هر طریق دیگر که منتهی به این طریق نشود، هر کسی معرّفی شود اطمینان‌بخش نیست و بشر نمی‌تواند بدون دلهره و با اعتماد صد درصد، از او پیروی کند و خود را از خطر گمراهی و ضلالت و آفات دیگر مصمون بداند.
خصوصیّت منصبی چون پیشوایی و حجّت بودن و رهبری و واجب‌الاطاعة و صاحب ‌اختیار بودن نیز اقتضا دارد که صاحب این منصب از طرف خداوند - که بالذّات و بالاصالة و بالاستحقاق حکومت مطلقه بر تمام کائنات دارد و حاکم و سلطان و صاحب ‌اختیار همه است - برگزیده شود. دیگران - هر که باشند - از خود، نه حکومتی دارند و نه اختیاری، و نه حقّ الزام بر اطاعت فردی از فردی، و نه حقِّ تشریع و تقنین. این حقّ فقط از آن خدا است که حاکم بالذّات و سلطان حقیقی است و همه محکوم او هستند. بنابراین، صلاحیّت تعیین حاکم و هادی و حقّ گزینش رهبر و واجب‌الاطاعة، و حقّ واجب کردن اطاعت از او، مختص به خدا است و دیگران که بدون اعطای او چیزی ندارند نمی‌توانند به کسی چیزی بدهند.
ذات نایافته از هستی ‌بخش‌/ کی تواند که شود هستی ‌بخش
اشاره به همین حقیقت است. آیه شریفه اللهُ اَعلَمُ حیثُ یَجْعَل رِسالَتَهُ»[1] ؛ «خداوند داناتر است از همه، به کسی که صلاحیّت مقام رسالت را دارد» نیز همین مطلب را بیان می‌کند؛ یعنی خدا می‌داند که چه کسی می‌تواند در این منصب عالی، با آن وظایف عظیم و خطیری که بر آن مترتّب است، حامل امانت بزرگ او شود.
کسانی که از این حقیقت عالی آگاه نبودند، حتّی صلاحیّت بشر را برای رسالت و نبوّت زیر سؤال برده و می‌گفتند: باید واسطه بین خلق و خالق مستقیماً ملائکه باشند، که قرآن مجید در جوابشان فرمود: قُلْ لَوْ كَانَ فِي الْأَرْضِ مَلَائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزََّلْنَا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ مَلَكاً رَسُولاً[2]؛ و در آیه دیگر فرمود: وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكاً لَجَعَلْنَاهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنَا عَلَيْهِمْ مَا يَلْبِسُونَ [3]، آنان به حکمت‌های بسیار که در گزینش پیغمبر از خود بشر است، جاهل بودند. خدا در این آیات به بعضی از این حکمت‌ها اشاره می‌فرماید. و راجع به این که این حقّ خدا است که پیغمبر و رهبر جامعه را معیّن فرماید و به مردم نمی‌رسد که در این موضوع مداخله کنند، در سوره زخرف، نظیر همین ایراد مطرح شده؛ بدین گونه که کفّار گمان می‌کردند رسالت باید به اشخاصی که نفوذ مادّی و ریاست ظاهری دارند، واگذار شود؛ و بنابراین می‌گفتند: وَ قَالُوا لَوْلا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ [4]؛ چرا این قرآن به یکی از دو مرد بزرگ مکّه و طائف نازل نشده است. خداوند در جوابشان می‌فرماید: أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا [5]؛ یعنی: مگر رحمت پروردگار را که نبوّت و رسالت است، ایشان قسمت می‌کنند؟
منظور آیه، آن است که به اینان و به هیچ ‌کس نمی‌رسد که در شئون الهی مداخله کنند؛ رحمت خدا به خدا تعلّق دارد و کسی غیر از خدا نه می‌تواند، و نه حق دارد که آن را قسمت کند و قسمت کردن رزق و روزی خودشان نیز با خداست.  
بنابراین امامت، رحمت خداست؛ برحسب قاعده لطف و اقتضای اسماء کریمه «الرّحمن»، «الرّحیم»، «الهادی»، «الحاکم» و اسماء الحسنای دیگر، خداوند متعال، هیچ عصر و زمانی را خالی از وجود امام نمی‌گذارد، و این امام از طرف خدا معرّفی و نصب می‌شود.
حضرت رسول اکرم(ص) که صرفاً به امر خداوند متعال، علی(ع) را به ولایت و امامت و جانشینی خود معرّفی و منصوب فرمود، نه بر این پایه و محور که امیرالمؤمنین(ع) داماد و پسرعموی آن حضرت بود، بلکه برای این بود که یگانه شخصیّت حائز همه شرایط زمامداری امّت، و صلاحیّت‌های رهبری بعد از رسول خدا(ص)، علی(ع) بود؛ حتّی گزینش او به دامادی و همسری بانوی یگانه سیّده نساء عالمین، بر اساس همان شخصیّت عظیم و بی‌مانند او بود.
خدای تعالی بر مواهبی که در وجود علی(ع) جمع بود و بر همه امتیازاتی که او واجد بود، (که همین قرابت نزدیک و کفالت کامل پیغمبر از او در دوران به‌ اصطلاح صغر، و نیز مقام علم و عصمت و ایمان و جهاد و فداکاری و زهد او از آن جمله است) عالم بود؛ دیگر آن که علی(ع) در بین همه اصحاب و دیگران بی‌نظیر و بی‌همتا، و به ‌حق همان‌گونه بود که در همان هنگامه سقیفه و اعتراض بنی‌هاشم و شخصیّت‌های برجسته به ابی‌بکر او را ستودند.
مَن فِیهِ مَا فِیهِم لایَمتَرُونَ بِه‌/ وَ لَیس فِی القَومِ مَا فِیهِ مِنَ الحَسَنِ
بعد از امیرالمؤمنین(ع) نیز، معیار و محور ولایت ائمّه(ع) تا حضرت صاحب‌الامر(ع) همین امتیازات بوده است؛ همه آن‌ها واجد صلاحیّت‌های لازم بودند و نصّ بر آن‌ها از طرف خدا به ‌وسیله رسول خدا(ص) بر اساس خصایص کامله و کمالات عالیّه آن‌ها بود.
این بزرگواران به‌ جز نبوّت، وارث علم و عمل و مقامات و مناصب پیغمبر بودند؛ امّا محور این وراثت، وراثت جسمانی و نسبی آن‌ها که برادران‌شان در آن با آن‌ها شریک بودند نیست. ایشان وارث پیغمبر بودند از آن ‌جهت که در فضایل و کمالات اولی، و اقرب از همه به آن حضرت بودند؛ چنان ‌که در مورد اولویت به حضرت ابراهیم(ع) در قرآن مجید می‌فرماید: إِنََّ أَوْلَي النََّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلََّذينَ اتََّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنين [6]؛ این ارث و اولویت از آن ارزش‌های ظاهری نیست؛ بلکه یک رابطه معنوی و پیوند روحی است. این‌ها به آن لحاظ وارث آدم و نوح و ابراهیم نیستند که از فرزندان آن‌ها هستند؛ همان‌گونه که وارث ابراهیم هستند، وارث موسی و عیسی نیز هستند؛ با این که از فرزندان آن‌ها نیستند. و در فقره زیارت می‌خوانید «السَّلامُ عَلَیکَ یَا وَارِثَ مُوسی کَلیم اللهِ، السَّلامُ عَلَیکَ یَا وَارِثَ عِیسَی رُوح الله ...» این یک اتّصال دیگر است که قوی‌ترین مرتبه آن را این بزرگواران واجد بودند و زندگی آن‌ها و حالات و علوم ایشان، همه نشان داد که نمونه همه بندگان نخبه و برجسته خدایند.
البتّه در حجر تربیت نبوّت و در دامن عصمت و خانه وحی و رسالت پرورش یافتن، و فرزند علی و فاطمه(س) و سبط پیغمبر(ص) بودن، همه در کنار سایر فضایل، فضیلت است و یکی از شرایط نبوّت و امامت هم شرافت و طهارت خاندان است؛ ولی موجبات اهلیّت امامت در این امور خلاصه نمی‌شود.
در اینجا مطلب بسیار است و بیان من در شرح و تفسیر اهلیّت‌ها و شایستگی‌های امام، قاصر و کوتاه است.
چنان‌ که عرض شد، خدای متعال که عالم به کلّ جهات و واقعیّت‌ها است، صاحبان این مقامات را برمی‌گزیند. حساب این نیست که پس از امام حسین(ع) باید فرزند او، امام باشد؛ بلکه حساب این است که باید امام زین‌العابدین(ع) بعد از امام حسین(ع) امام باشد؛ بنابراین بر اساس این که در اولاد حضرت مجتبی(ع) کسی واجد این صلاحیّت‌ها نبوده است ولی در فرزندان امام حسین(ع) کسانی واجد آن بوده‌اند، فرزندان امام حسین(ع) به آن مخصوص شده‌اند. چنان‌ که از فرزندان امام زین‌العابدین(ع) هم شخص امام محمّدباقر(ع) به امامت برگزیده شد؛ و همان‌گونه که از روایات استفاده می‌شود، امامت، عهد و امانت الهی است و جز به کسانی که می‌توانند این امانت را حفظ کنند سپرده نمی‌شود.
به ‌هر حال، این که می‌فرمایید: اگر پسران حضرت صدّیقه کبری فاطمه زهرا(س) بیشتر از حسنین(ع) بودند به امامت برگزیده می‌شدند، از کجا و به چه دلیل بگوییم؟ و اکنون‌ که بیشتر نشد و خداوند علّام‌الغیوب همین دوازده نفر را منصوب و معیّن فرمود، طرح این سؤال فایده‌ای ندارد؛ چون سخن در واقعیات است نه در فرضیّات.
در اینجا لازم به بیان است که در بعضی روایات وارد است که: «اِنَّ الله تَعالَی عَوَّضَ الحُسَین(ع) مِن قَتلِه أن جَعَلَ الإمَامَة فِی ذُرِّیَّتِهِ»[7] ؛ این‌گونه تعبیرها و توصیف‌ها ممکن است اشاره به معانی لطیف و دقیق و بلندی باشد که با عنایات عالم غیب و تربیت‌های خاصّه الهیّه، اراده و اختیارشان در نیل به این کمالات و صعود به درجات عالیّه مؤثّر بوده است. الطاف و برکات خاصّه و توفیقات و تأییدات الهی هم همواره شامل حال این بزرگواران بوده است؛ چنان ‌که آنان لحظه‌ای از توجّه و ربط و وابستگی و تعلّق تمام وجود و هستی خود به خدا غافل نبوده و فقر و نیاز تامّ و تمام خود را به او، در نهایت عرفان درک می‌کردند؛ از این‌رو خداوند متعال هم هیچ‌گاه آن‌ها را به خود وانگذاشته و همیشه آنان را به مزید عنایات خویش مخصوص فرموده است و از این‌ جهت، ذریّه امام حسین(ع) بودن نیز در جلب بعضی عنایات الهی برای این نُه نور مقدّس (از حضرت زین‌العابدین(ع) تا حضرت صاحب‌الامر(ع)) می‌تواند مؤثّر باشد.
وقتی ‌که «یَحفَظُ المَرء فِی وُلدِه» درباره افراد مؤمن و محسن عادّی جاری باشد، چرا درباره امام حسین(ع) و ذرّیّه او به لحاظ این شهادت جاری نباشد؟
مسئله این است که ما نمی‌توانیم صلاحیّت‌های واقعی را برای مقام امامت محصور در چند رشته و چند موضوع کنیم؛ و علم ما به این مسائل احاطه ندارد. این که می‌گوییم امام باید اعلم، اتقی و اعدل از همه و دارای مقام عصمت باشد، معنایش این است که: در حدّی که ما می‌فهمیم و عقل ما ثابت می‌کند، امام باید واجد این شرایط باشد و اگر کسی اعلم نباشد و نیاز به سؤال از دیگران داشته باشد، یا معصوم نباشد و مدّتی بت‌پرستی کرده و یا ظلم‌های بزرگی از او سر زده باشد، قهراً نمی‌تواند امام باشد. امّا معنای این عقیده ما این نیست که تمام آنچه موجب اختیار خدای متعال است همین امور اعلمیّت، عصمت، عبادت و ... است؛ بلکه مقصود این است که امام باید این صفات را دارا باشد. 
بنابراین مانعی ندارد که این شخصیّت‌های عزیزی که به این مقام انتخاب و برگزیده شده‌اند واجد امتیازات بسیار دیگر باشند که در گزینش آن‌ها از طرف خدا مؤثّر باشد؛ بنابراین می‌گوییم: «اَشهَدُ اَنَّکَ کُنتَ نُوراً فِی الأصلَابِ الشَّامِخَة وَ الاَرحامِ المُطَهَّرَة» و یا «خَلَقَکُمُ الله أنواراً فَجَعَلَکُم بِعَرشِهِ مُحدِقِینَ»؛ ما می‌گوییم به‌ موجب حکم عقل، امام و پیغمبر باید واجد این شرایط و صلاحیّت‌ها باشند؛ امّا این را که جهات بیشتری هم در آن دخالت داشته باشند، عقل نمی‌تواند نفی کند؛ و آیه اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ این حقیقت را تأیید می‌کند.
در عین ‌حال هم‌سخنی از مفاضله بین امام حسن و امام حسین (ع) به میان نمی‌آوریم، و هرگز امام حسین(ع) را افضل از امام حسن(ع) نمی‌شناسیم. هر دو امام، و سبط پیغمبر و واجد خصوصیّات و اختصاصاتی بوده‌اند که ما به آن‌ها احاطه نداریم.
با این کلام به بیان این حقیقت پایان می‌دهیم که همه انبیا و اولیا، بشر بوده‌اند نه مافوق بشر؛ بلکه بشر مافوق بوده‌اند. در حدّ ما نیست که از همه حکمت‌ها و افعال الهی سخن بگوییم و مدّعی فهم آن‌ها شویم. همین مقدار می‌دانیم که افعال خدا دارای حکمت‌هاست و با این ‌وجود می‌گوییم: «لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ»[8].
در اینجا مناسب است که به این روایت هم که متضمّن مبانی بزرگ و مؤیّد مطالب ماست توجّه کنیم: «عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع)  يَقُولُ‏ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ‏ عَبْداً قَبْلَ‏ أَنْ‏ يَتَّخِذَهُ‏ نَبِيّاً»[9].
از آنچه عرض شد، معلوم می‌شود که می‌توانیم بگوییم امامت، انتصابی و انتخابی است؛ و نیز می‌توانیم بگوییم نه انتصابی است و نه انتخابی.
امّا این که بگوییم انتصابی است، به این معنی می‌گوییم که امامت به نصب و جعل خداوند است؛ چنان ‌که در قرآن کریم خطاب به حضرت ابراهیم(ع) می‌فرماید: اِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ اِمَاماً[10] ؛ و انتخابی است، باز هم به این معنی که به گزینش خدا و انتخاب اصلح و اکمل و اسبق تعیین می‌شود. نهایت آن که انتخاب‌کننده فقط ذات اقدس خداوند علیم و حکیم است که عالم به همه امور و اسرار است، و هرگز در انتخاب او غلط و اشتباه یا اغراض شخصی راه پیدا نمی‌کند؛ و بالذّات از اشتباه و معایب دیگری که عارض انتخاب بشر می‌شود، منزّه و مبرّا است.  
و امّا این که می‌گوییم انتصابی نیست: چنان ‌که می‌دانیم در حکومت‌های سلطنتی بنابراین جاری شده که سلطان قبل - که خود بدون هیچ حقّی زمام امور دیگران را به‌ زور و قهر به دست گرفته است - وارث خود را سلطان بعد از خود قرار می‌دهد، و این را حقّ خود می‌داند که سلطان بعد از خود را معیّن و منصوب کند. و آنچه را به ‌زور متصرّف شده است را موروثی کند. امامت، این روش استبدادی و سلطنتی نیست و چنان‌ که گفتیم مقامی است الهی که از طرف خداوند به کسی اعطا می‌شود که واجد شرایط آن است.
امام، منصوب من قبل الله و به امر و جعل خدا و به نصّ پیغمبر یا امام قبل از خود تعیین می‌شود و بزرگ‌ترین مسئولیّت‌ها و سنگین‌ترین وظایف را برعهده می‌گیرد.
این تسلسلی که در ائمّه(ع) پیدا شده، مثل تسلسلی است که در جمعی از انبیا، از اولاد ابراهیم(ع) پیدا شد؛ که پدر و پسر و نوه و نبیره بودند؛ که اگر چه فضیلت و منقبت است، امّا بدون شرایط دیگر مخصوصاً عصمت و اعلمیّت نمی‌تواند مؤثّر باشد و موجب صلاحیّت امامت شود. انتخاب و جعل خداوند متعال، گزاف نیست و بر اساس حکمت است.
و امّا این که می‌گوییم امامت به انتخاب نیست، یعنی گزینش مردم، معیار و میزان نیست؛ زیرا مردم عاجز از تشخیص صلاحیّت‌ها هستند و خود هم برای تعیین و جعل واجب‌الاطاعة و ولیّ و برای مداخله در آنچه حقّ خداوند متعال است، صالح نیستند.
بیعت مردم با ولی و امام، غیر از اعلام قبول و تأکید بر امر و تعهّد بیشتر بر اطاعت نیست (مثل: نذر بر انجام واجب). مردم چه بیعت بکنند و چه نکنند، آن‌ که از طرف خدا منصوب است ولایت و امامت با او است و واجب‌الاطاعة هست، و عدول از او به غیر کسی که خدا او را تعیین کرده، عدول به غیر صالح و غیر من عیَّنه الله تعالی است.
مسئله، شورایی و به رأی مردم نیست؛ وقتی ولایت بر صغار برای پدر و جدّ پدری به ‌حکم خدا ثابت شود و بدون آن نیز مثل مادر و جدّ مادری حقّ تصرّف در اموال صغیر را نداشته باشد، مسئله ولایت عامّه به ‌طریق ‌اولی باید چنین باشد.
ولایت عامّه فقها نیز در هر حدّی که ثابت شود به ‌عنوان تعیین از طرف حضرت ولی امر(ع) است و در هیچ شرایطی به اکثریت رأی مردم نیست.
خداوند متعال برحسب حکمت و به ‌موجب رحمانیّت و رحیمیّت و حاکمیّت و سایر صفات جمالیّه خود، جعل امام فرموده و برای قطع عذر و اتمام‌ حجّت «لِيَهْلِكَ‏ مَنْ‏ هَلَكَ‏ عَنْ‏ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيَى‏ مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ»[11] امامان صالح و واجد شرایط را منصوب فرموده؛ و آنان ‌هم برای عصر غیبت و بلکه عصر حضور و عدم تمکّن امام از تصرّف در امور، برای این که پیروان راستین آن‌ها گرفتار مشکلات نشوند و ناچار به مراجعه به نظام‌های جابر نباشند، و برای مراجعه به حکّام جور، بهانه نداشته باشند، فقها را به ‌طور عموم در عصر غیبت ولایت دادند؛ که بحث از ولایت‌فقیه و تفاصیل و حدود آن خارج از موضوع کلام است.
 
پی‌نوشت‌ها
[1] – انعام/124.

[2] – الاسراء/97.

[3]  – انعام/9.

[4] – زخرف/30.

[5]  – زخرف/31.

[6]  – آل‌عمران/61.

[7]  – بحار: 44/221.

[8] – انبیاء/33.

[9] – بحارالانوار: 12/12.

[10]  – بقره /188.

[11]  – انفال/44.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: